#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_7
گرفتم.فقط میخواستم ازاون خونه نفرین شده برم حتی دردم برام مهم نبود باقدمهایی لرزان به
طرف در رفتم . دوید به سمتم و بازومو گرفت . درد از یادم رفت . هلش دادم عقب
_بهم دست نزن. چند بار بگم؟ باز نجس شدم
عین دیوونه ها مانتومو سریع از تنم کندم و جای دستش رو روی بازوم چنگ زدم و پاک
کردم.
بهت زده داشت نگام میکرد. توی حموم اونقدر به خودم چنگ زده بودم که تمام بدنم خط
خطی و زخم شده . با وحشت اومد نزدیکمو دستامو محکم گرفت تا مانع از زخمی شدنم بشه. داد
زد
_چیکار کردی با خودت هاناااااا !؟
با حرص و عصبانیت گفتم
_نجس شدم باید خودمو تمیز کنم.
دهنش باز مونده بود . اشک توچشماش حلقه زد . دستامو ول کرد و همینطور که عقب
عقب می رفت رو زمین زانو زد.و زمزمه وار گفت
_ چرا اینجوری شد؟من باهات چیکار کردم؟ چیکار کردم؟
سرش رو بین دستاش گرفت واشکاش رو گونش می ریخت.
پوزخندی زدم . باور نمیکنم . به هیچ عنوان باورم نمیشه . داره فیلم بازی میکنه .اره .
مانتومو دوباره تنم کردم و از خونه زدم بیرون . با قدم های سست و نامطمئن وارد حیاط
شدم وبه سمت در خروجی رفتم ، بعد از کمی حس کردمداره پشت سرم میاد توجهی نکردم .
دیگه به در رسیدم .همین که درو باز کردم از پشت کمرمو گرفت و مانع شد ، برگشتم و برزخی
نگاه به دستش و بعد صورتش کردم ، معنی نگاهم رو فهمید و دستش رو عقب کشید
_باشه هانا. هرچی تو بگی . دست بهت نمیزنم فقط بیا داخل. با این حالت کجا میری؟
نمیزارم بری!
romangram.com | @romangram_com