#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_69

نمیخوامش..
ناخوداگاه بغلش کردم و سرشو روی سینم گذاشتم .
باز هم جلوی اشکاش کم آوردم. به خودم یادآوری کردم این هاناس. دختر دل نازکی که
به اعتماد و قلبش خیانت شده ، شکننده شده، خانم شده، مادر شده، متاهل شده.
همه ی اینا تو کمتر از یه ماه اتفاق افتاده براش
_باشه تقصیر من بود ببخش.
_نه تقصیر تو نیس. هیچی تقصیر تونیس. تقصیر خودمه که نمیتونم کنار بیام. به زمان
احتیاج دارم برای قبول واقعیت
_باشه باشه آروم باش داری میلرزی


چند دقیقه ای توی بغلم گریه کرد تا بلاخره اروم شد. شاید با گریه سبک تر بشه. فین
فینی کرد و سرش رو بلند کرد
_معذرت میخوام. میدونم خیلی لوس و دل نازکم
اشکاش رو پاک کردم
_حیف این چشمات نیس همش بارونیه؟ دفعه ی اخرت بود گریه کردیا خب؟
_از بین کلمت تا خب میگی چه خبره؟ هی خب خب خب
_ خیلی پررو و فضولی میدونی؟
_فضولی نه و کنجکاوی. فقط یه خورده کنجکاوم.


خندیدم. خدارو شکر از افسردگی و غم چند دقیقه پیشش خبری نبود. یه دفعه یه
چیزیش میشه. رفتاراش غیر قابل پیش بینیه.
_ یه کافی شاپ این اطراف هست. بریم یه نوشیدنیه گرم بخوریم یا بریم خونه؟

romangram.com | @romangram_com