#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_68



بازوش رو که تو دستم بود فشار محکمی دادم
_ حواست باشه چی میگی رو اعصابم اسکی نرو
_تو هم کمتر بچه ی نحست رو یاداوری کن
تشر زدم_ بس کن حال هر دومون رو نگیر. یه جوری حرف میزنی انگار به زور حاملت
کردم
به شدت دستمو پس زد و راه اومده رو برگشت. داد زدم
_کجا میری؟صبر کن ببینم.
اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد


اییییی خدااااا این چه زندگیه اخه؟
هیچ چیزمون نباید مثل بقیه ی آدما باشه؟
چرا یهو رم میکنه؟ یه دقیقه خوبه یه دقیقه بد. یه بار مهربون میشه یه بار بداخلاق.
تقصیر خودمه نازش رو کشیدم لوس شده فکر کرده میتونه سواری ازم بگیره. آخه تقصیر من
چیه؟
دنبالش رفتم. دستش رو گرفتم و برگردوندمش
_مگه بهت نمیگم وایسا هان؟


با دیدن صورت غرق اشک و لبهای آویزونش ادامه ی حرفم رو خوردم. فکر کنم یه خورده
تند رفتم. به گریه گفت:
_هرکاری بکنم نمیتونم باهاش کنار بیام میگی چیکار کنم؟ مگه دست خودمه؟

romangram.com | @romangram_com