#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_67
خودش هم خندش گرفته بود ولی به روی خودش نیاورد. بعد از ناهارخوشمزه ای که
خوردیم لباس گرم پوشیدیم و راهی ساحل شدیم. زمین پوشیده از برف بود و البته لیز.
شونه به شونه ی هم روی برفای ساحل قدم میزدیم که گوشیش زنگ خورد دست توی
جیب پالتوش کردو گوشیش رو دراورد و با گفتن اینکه مینا پشت خطه دکمه اتصال رو زد
_الو )_.....( _سلام مینا جان مرسی عزیزم خوبم تو خوبی)_.......( _اره اونم خوبه.. )با
خنده( _فضولی نکن
چند دقیقه ای با مینا حرف زد و بعد قطع کرد
_سلام رسوند
_سلامت باشه. آروم راه برو لیز نخوری
هنوز حرف از دهنم درنیومده بود که پاش لیز خورد شانس اوردیم که نزدیکش بودم و
سریع گرفتمش. نفس حبس شدم رو بیرون فرستادم.
_خوبه بهت گفتم و لیز خوردی
صاف ایستاد
_تقصیر تو بود چشمم زدی. نزدیک بود پام بشکنه
_عوض تشکرکردنته؟دستو پاچلفتی ، هی باید حواسم بهت باشه.
دست راستم رو دور شونش حلقه کردم که تکونی خورد و اخمی کرد
_ لازم نیس حواست به من باشه خودم میتونم راه برم.
کم نیاوردم و باز سمتش رفتم
_اینجا لیزه لجبازی نکن. اگه بیوفتی یه بلایی سر خودت و بچم میاد
_پس بگو به فکر بچتی! ایشالا بیوفتم بچت هم بمیره من راحت شم از دستش
romangram.com | @romangram_com