#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_64

هانا_نمیخوام برم. بعد این همه مدت اومدی من کجا برم؟
بغلش کرد و سرش رو ب-و-س کرد
_بری من راحت ترم
_میخوام بدرقت کنم داداشی
_زنگ میزنم بهت
_نه تلفنی نمیخوام
_خب آدرس ویلاتونو بده روز اخر میام خداحافظی کنم ازت خوبه؟


_قول؟
_قول
لبخندی به برادرش زد وگونشو ب-و-س-ی-د
_پس منتظرتما. بیا شب هم بمون
_باشه. برین خدا به همرات
.............
بعد از خداحافظی سوار شدیم و ماشین رو به حرکت درآوردم. دمغ رو صندلیش نشسته
بود


_کشتیات غرق شدن؟
برگشت و نگام کرد
_کاشکی خونه میموندیم. ماه عسلمون به چیه؟ کاممون به اندازه ی کافی شیرین هست
_نمیشه که نریم. با این قیافه و حالت به اندازه ی کافی بقیه شک کردن ماه عسلمون هم
اگه کنسل شه دیگه هیچ

romangram.com | @romangram_com