#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_57

_هانا ببین همه ی وسایل اینجا تغییر کرده. هیچ چیزی از اون شب و روز نمونده. اگه
بدونم اذیت میشی در اتاقو کلا قفل میکنم ولی اگه بخوای با خودت کنار بیایی از اینجا شروع


کن. با خودخوری هیچی حل نمیشه. بیا اینجا بخواب منم کاری باهات ندارم. ازم نترس.
قبل از هرچیزی من دوستتم مگه نه؟
کمی به حرفاش فکر کردم. دوستمه. هر چی هم بگم دوسش ندارم ولی اون ته ته های
قلبم هنوز طالبشم. هر چند بگم نه ولی بازم کسیه که عاشقش بودم. نمیتونم خودم رو گول بزنم
اینو هم نمیتونم انکار کنم که ازش ترس دارم. به خاطر چی ؟ نمیدونم. کاشکی میشد با یکی دردو
دل کنم. کاشکی میشد یکی راهنماییم کنه ولی چه کنم که نمیتونم بگم. همتا خواهرمه راز
نگهدارهم هست ولی با این همه صمیمیتم بازم نمیتونم بهش بگم.
با اون کار نسترن به همه ی دوستامم شک داشتم.
سرمو تکون دادم تا از فکر بیرون بیام. تصمیمم رو گرفتم. باید با خودم کنار بیام
نمیدانم چ مرگم شده است
نمیدانم چکارکنم


مثل پرنده ای لالم
که میخواهد آواز بخواند و نمیتواند
نیمی آتشم،
نیمی باران.
اما بارانم،
آتشم را خاموش نمیکند
:::::::::::::::::::::::

romangram.com | @romangram_com