#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_50
با لبخندی سر تکون داد
_ عشقه دیگه چه میشه کرد
زهر خندی زدم. چقدر هم که ازدواج ما از روی عشق بود
با صدای میلاد توجهمون بهش جلب شد
_ هانا جان معرفی نمیکنی؟
دهن باز کردم جوابشو بدم هامون پیش دستی کرد
_من هامونم عشق سابقش.
اخماشو در هم کشید
_چی ؟ هانا این چی میگه؟
خندم گرفت. امشب انگار طلسم شکسته بود و خنده باهام آشتی کرده بود. هامون رو که
بعد این همه مدت دیدم همه چی یادم رفته بود.
میخواست میلاد رو اذیت کنه. فکر میکرد نقطه ضعف میلاد منم. میلاد اگر هم اخم کنه یا
عصبی بشه بخاطر غرورشه نه عشق.
دستش رو گرفتم:
_عشق سابق چیه؟ تو الانم عشقمی.
چشمکی زد و خندید. همین لحظه همتا و هیراد هم اومدند.
همتا_خوب خواهرو بردار لاو میترکونین. ماهم هستمیا
هیراد_چی میگفتین؟
هامون_به توچه. اخه تو چقد فضولی پسر
هیراد_فضولی نیس برادر من. کنجکاویه چن بار بهت بگم من؟
romangram.com | @romangram_com