#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_4
نتونستم حرفمو بزنم . چی میگفتم؟ میگفتم من عاشقت بودم؟بودم؟
اره عاشقش بودم ولی با این کارش ازش متنفر شدم .فاصله ی عشق و نفرت چقدر کم
_هانا خواهش میکنم برو اول یه دوش بگیر بعد بیا حرف بزنیم.
بدون اینکه به صورت نگاه کنم بلندشدم حتی لیاقت نیم نگاهم روهم نداشت. بابدبختی
آروم آروم رفتم حموم. ملحفه رو از لای در انداختم بیرون . دوش اب گرم رو باز کردم وتن
دردمندم رو به اب سپردمد. جسمم درد داشت ولی نه به اندازه ی روحم . داغون بود . متلاشی
شده بود به دست عشقم . سخت بود برام مرد رویاهام بهم ت.ج.ا.و.ز کنه. اولین رابطه ای که مهم
ترین اتفاق زندگیه دختر میتونه باشه رو برام مثل کابوس کرد . اونم وقتی هیچ نسبتی باهم
نداشتیم . نامحرم بودیم.
خدایا منو دیدی؟چرا کمکم نکردی؟ مگه بندت نیستم؟ مگه خدای من نیستی؟مگه همه
چی به خواست تو نیست؟ یعنی تو خواستی من به لجن کشیده بشم؟اره؟ تو خواستی؟ خدایا نا
امیدم. ازتو..از خودم..از همه..
من به گناه الوده شدم ، من کثیفم.
افتادم به جون تن و بدن نجسم و سعی کردم از همه چی پاکش کنم .ولی مگه میشد؟
نمیدونم چقدر توی حموم بودم که پاهام دیگه تحمل وزنم رونداشت.
حوله ای دور خودم پیچیدم و اومدم بیرون .تو اتاق نبود. بهتر !بدنم رو خشک کردم و
لباسامو که هرکدوم یه طرف افتاده بودن روپوشیدم. باید هرچه سریع تر از این خونه ی شوم
میرفتم..
راستی دیشب چی شد؟چطور شد که من نفهمیدم چه بلایی داره سرم میاد؟
یادمه تولد میلاد بود . دوستان اکیپ تصمیم گرفتیم یه جشن خوب براش بگیریم. اکیپ
romangram.com | @romangram_com