#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_37


_معلومه که نه خودمون هم الان فهمیدیم. قرار نیس بقیه هم بفهمن
_نمیشه پسرم برای ما مسئولیت داره باید حتما خانواده ی خانم بفهمن
_ نامزدم بوده یه اتفاقی افتاده. رابطه ی ماچه ربطی به خانوادش داره؟
_به هر حال نمیشه نگفت. اگه نامزدت بوده پس دیگه این همه ترس بی معنیه. ما
نمیتونیم بر اساس حرف شما که از صحتش هم مطمئن نیستیم این مسئله رو نادیده بگیریم
_ آقای دکتر خواهش میکنم. خب چه کاریه بهشون بگید! میگم ماله منه داریمم ازدواج
میکنیم. این که شما به خانوادش بگید هیچ چیزی رو عوض نمیکنه فقط ما رو تو دردسر میندازید
_ولی ...
_خواهش کردم ازتون دکتر


دستی به ته ریش مرتب شدش کشید و پوفی کرد. توی عمرم التماس کسی نکرده بودم.
ای خدا زمین گیرت کنه نسترن که به چه کارایی مجبورم نکردی.
_باشه فقط به خاطر اینکه نامزدت بوده و دارین ازدواج میکنین
با این حرف دکتر نفسی از آسودگی کشیدم.
_ممنونم ازتون. لطف بزرگی میکنین
_جواب آزمایشتون هم خوبه. تبریک میگم خوشبخت بشید.
برگه ی آزمایش رو که روبه روم گرفته بود رو ازش گرفتم و باز هم تشکر کردم و داخل
جیبم گذاشتم.


هاناهنوز هم معصومانه هق هق میکرد. بلندش کردم. به خودم تکیش دادم و از اتاق خارج
شدیم. بدون توجه به نگاه های متعجب

romangram.com | @romangram_com