#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_33

_بیا ببرمت دکتر
_نه خودم خوب میشم
_عادتت شده همش میگی نه. بیا بریم ببینم چت شده.
_اگه تا فردا خوب نشدم میرم. فک کنم فشارم افتاده.
سری تکون داد و رفت. شالم رو در اوردم و روی تختش خوابیدم. بوی خودش رو میداد.
چند دقیقه بعد در باز شد ویکی داخل شد. چشمامو باز کردم ومیلادو بالای سرم با یه لیوان بزرگ
دیدم
_این شربت رو بخور شیرینه خوبه برات.
بدون تعارف ازش گرفتم و خوردم.
لیوان رو دادم دستش. گرفت و گفت:


_توی اتاق بغلی ام کاری داشتی بگو
سری تکون دادم که بیرون رفت. چشمام گرم شد و خوابیدم.....
با صدای مینا از خواب بیدار شدم:
_بیدار نمیشی عروس خانم؟ پاشو شب شد
چشمام رو مالیدم ونیم خیز شدم
_سلام ساعت چنده؟
_سلام. ساعت پنج. خوب خوابیدی؟


_اوهوم مرسی
_ بریم پایین عصرونه؟
_باشه گلم صبر کن اماده بشم

romangram.com | @romangram_com