#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_23

از نگین گرفتمش و بغلش کردم
_خوشکل عمو چطوره؟
خندید و دستای کوچولوشو روی صورتم کشید
_عسلم نگاه بابات کن داره میپوکه. نگاش کن.. بابا آراد. بابا آراد
به باباش نگاه کرد و خندید. هنوز سنش برای درک بعضی کلماتم کم بود ولی اسم باباش
که اومد متوجه شد منظورم آراده.
برای باباش خندید و گفت
_بابا. عمو . بخل


آراد نیشش باز شد
_فدات بشم یکی یه دونم. رفتی بغل عمو؟
)چه عشوه ای برای باباش میومد(
_عیبی نداره مخمل بابا. عموت چندروز دیگه زن میگیره بچه دار هم میشه حالیش میکنم
بچه مردمو دزدیدن یعنی چی! آی حرصت بدم میلاد آی حرصت بدم . دیگه محل تو هم نمیزاره
بابایی
قهقهه ای زدم و مشغول بازی کردن با عسل شدم.
_ عسلم فرق داره. تو یه چیز دیگه ای برای من خوشگل عمو.


بحث بقیه هم سر فردا شب بود. چه ذوقی دارن اینا. اصلا فکر اینو نمیکنن که من هنوز
سالمه و یکم برای زن گرفتن و زندگی مشترک سنم کم.
هیییی خدا! اینم از آخر عاقبت ما.
راضی ام به رضای تو...

romangram.com | @romangram_com