#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_14


اروم چشمام رو باز کردم . نگاهم به اتاق سرتا سر سفید افتاد .
با فشرده شدن دستم توسط یه دست بزرگ و قوی سر برگردوندم.
_تو که منو کشتی دختر. خوبی الان؟
همین که دیدمش اتفاقات شوم یادم افتادن و باز دیدم تار شد.
لعنت بهت نسترن.
لعنت بهت که با من اینکارو کردی.
هیچ وقت فکر نمیکردم نسترن بهم نارو بزنه . با حس دستی روی گونم حواسم رو جمع
کردم.


میلاد اشکامو پاک میکرد . انقد ناتوان شده بودم که حس و حال اینکه باز بهش تشر بزنم
و بگم بهم دست نزنه رو هم نداشتم
_هانا! عزیزم یکم اروم باش . با گریه چیزی درست نمیشه. کاریه که شده. نگران هیچی
نباش. خودم همه چیزو درست میکنم. فقط دیگه گریه نکن . بگیر بخواب تا سرمت تموم بشه
خب؟
بدون هیچ حرفی سرم رو برگردوندم و گلوله گلوله اشک ریختم.
پاشد رفت بیرون وبعد چند دقیقه با یه پرستار وارد شد و یه چیزی توی سرمم ریختن.
احتمالا مسکن بود چون چشمام سنگین شد و به خواب رفتم.........
دوباره تو همون اتاق چشم باز کردم .


نمیدونم چه مدت خوابیده بودم. حتما خانوادم نگرانم شدن . باید میرفتم خونه ،نشستم
روی تخت ، دست چپم کمی درد میکرد ، حتما جای سُرُم باشه ، بلند شدم و روسریمو درست

romangram.com | @romangram_com