#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_118

حتی تو این سن ازدواج میکنن ولی من اینجوری نبودم. تو دنیای بچگی و شیطنت خودم غرق
بودم. غرق در حس زندگی، نشاط، امید به آینده و...


از عشق و دوست داشتن چیزی سر در نمی آوردم. دختری هم نبودم که با جنس مخالف
بپرم. حتی وقتی عاشق میلاد شدمم باز هیچ تغییری توی اخلاق و کارهام ایجاد نشدو سعی
نکردم باهاش رابطه ای فراتر از دوستیمون برقرار کنم
وحتی الان.. الانی که شوهرمه و پدر بچه ام نگفتم و نمیگم. دوست دارم خودش جذبم
بشه. خودم رو بخواد
نه با ناز و عشوه نه با اجبار
برای خودم، قلبم و روحم منو بخواد.
هیچ وقت نخواستم با زور چیزی بدست بیارم. حتی عشق میلاد رو.
هر چند باهم گرم نمیگیریم ولی هردو سعی بر ایجاد یه رابطه ی خوب با هم داریم


یاد امشب افتادم... خیلی بهم خوش گذشت و همش دنبال بهانه بودم تا بیشتر بمونیم...
میلاد خیلی بهم توجه میکنه ولی میدونم دوسم نداره
میدونم همه ی کاراش از روی مسئولیته
و اینکه نگران بچشه
این مسئله خیلی اذیتم میکنه
خدا آخرو عاقبت ما رو بخیر کنه
خدا؟ خیلی وقته اسمش رو به زبون نیاوردم. خیلی وقته ازش بریدم



romangram.com | @romangram_com