#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_115

دستاش رو شست و اومد سمتم. دستاشو بهم میالید و گفت
_آب یخ بود لرز کردم


نزدیکش شدم و دستای سرد و خیسش رو توی دستام گرفتم تا گرمشون کنم
_بیا بریم خونه دیگه الان قندیل میبندی
_یکم خسته شدم بشینیم کمی دیگه
هووووف از دست این دختر... من میدونم اخر سرما میخوره میوفته روی دستم. همینجور
که دستاش توی دستم بود رفتیم سمت همون نیمکته و نشستیم... توی بغل خودم کشیدمش و
دستمو دور شونش گذاشتم
_خیلی سردته؟
_اوهوم
_عین دوتا خل نشستیم توی سرما... بیا کاپشن منو بپوش
بادست آزادم زیپ کاپشنم رو باز کردم و همین که خواستم درش بیارم سریع گفت


_نه نه در نیاریا... من فقط دستام و صورتم سردن وگرنه زیاد لباس پوشیدم
_تعارف میکنی؟
_نه بابا جدی میگم
دوباره تکیه دادم به نیمکت... هانام دستاشون برد زیرکاپشنم و دور کمرم حلقه کرد و
گفت:
_بااجازت.... اینجوری دستام گرم میشن
برام عجیب بود که انقدر نزدیکم میشه
ولی حرفی نزدم .. کلاهش رو پایین تر کشیدم و شالشو باز کشیدم روی صورتش جوری

romangram.com | @romangram_com