رمان خیلی دلم تنگه برات

#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_113

پس بگو خانم ترشی میخواد
دخترا سروتهشون خلاصه میشه به ترشی و شکلات و وقتی گفت بیاییم توی مغازه
مطمئن بودم یکی از این دوتا رو میخره
هانا_آقا میشه از اون آلوچه هاتون برام توظرف بذارید؟
_البته خانم فقط بگید از کدوما میخوایین...
رفتن اون طرف و ظرف یکبار مصرفی پر ترشی کردن
وقتی دوباره اومد کنارم گفتم:
_نکنه همه اینا رو میخوای بخوری؟


_اره دیگه
_دلدرد میگیریا
_نه بابا عادت دارم
_تو یه درصد فکر کن من بزارم همشو بخوری
_من کاری به تو ندارم عمرا بتونی جلومو بگیری
و روشو برگردوند. منم حرفی نزدم چون میدونستم حرفم یکیه و نمیزاشتم همه رو بخوره
. پسته هم خریدم تا یکم سرگرم بشیم توی راه
پولشو حساب کردم و بیرون اومدیم
خواستم پلاستیک خریدا رو ازش بگیرم که دستشو عقب کشید


_چته؟ بده بیرمشون خسته میشی
_نه بابا سنگین نیستن
دست بردم و یه مشت پسته ریختم توی جیبم یکی رو هم گذاشتم توی دهنم

romangram.com | @romangram_com