#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_111
لنگم تو دنیا نیس
فهمیدی آقای مهدوی؟
_اگه خودت تعریف نکنی کی تعریف کنه؟
_من ندم تو حتما این کارو باید بکنی وظیفته
لبخند محوی به حاضرجوابیش و لحن حق به جانبش زدم و دیگه چیزی نگفتم
ده دقیقه ای راه رفتیم که جلوی یه سوپر مارکت رسیدیم
بی توجه داشتم از کنارش میگذشتم که با صدای هانا سربرگردوندم
_میلاد
_جان!
_میگما بیا از اینجا یه چیزی بخر برام
_چی میخوای؟چیزی هوس کردی؟
_نه فقط یه چیزی میخوام فرقی نداره چی
برای اینکه اذیتش کنم با شیطنت گفتم:
_دیدی گفتم
_چی؟
_هیچیت به ادمیزاد نمیبره... خودتم نمیدونی چی میخوای
اخماشو توی هم برد. نصف صورتش زیر شال گردنش قایم شده بود وفقط چشم و ابروشو
میدیم. پشت چشمی برام نازک کرد و گفت:
_نمیخوای بخری نخر دیگه چرا بهونه میاری و الکی حرف میزنی بهم!خسیس
اصلا نخواستم
romangram.com | @romangram_com