#خیلی_دلم_تنگه_برات_پارت_109


وآه پر سوزی کشید. خواستم از حالو هوا بیارمش بیرون برای همین بحث رو عوض کردم و
پرسیدم:
_خوابت نمیاد؟
_نه
_میخوای بریم بیرون یکم بگردیم همین اطراف؟
_اممم باشه من برم آماده شم
رفت بالا و منم پشت سرش.
وارد اتاق که شدم دیدم سرکمده و داره محتویاتش رو نگاه میکنه . کنارش ایستادمو در
کمد خودمو باز کردم


_میلاد پیاده بریم؟ همین اطراف یه دور بزنیم؟
_نه سرده هوا
_لباس گرم زیاد بپوشیم . نمیخوام با ماشین بریم
_ نکنه پیاده روی برات ضرر داشته باشه؟
_نه بابا تازه ورزش مفیدی هم هست برام
_خیلی خب ولی لباس زیاد بپوش سرما نخوری
_باشه
شلوار ضخیم با کاپشن مشکی بیرون آوردم تا بپوشم . همین که دست بردم سمت شلوار
پام تا درش بیارم سریع چشماش رو بست و روشو برگردوند.


نیشخندی زدم و بیخیال شلوارمو عوض کردم وکاپشنمم پوشیدم . کلاه بافتمم سرم

romangram.com | @romangram_com