#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_8
شهره : منم تا آخرش هستم.
تو همین موقع آقاهه دوباره می آد بلند بشه که فریبا این مرتبه با عصبانیت بهش می گه »
«
آقاي محترم ممنون از ادب و محبت تون! اما ما ترجیح می دیم که باستیم!
« آقاهه این مرتبه به صدا می آد و با لهجه ي ترکی می گه »
ا خانوم ول م می کنی یا نه! من دو تا ایستگاه قبل باید پیاده می شدم آخه.
همون روز دفتر شرکت بیمه
فریبا تو یه دفتر، پشت یه میز نشسته . یه نظافت چی داره دفتر رو پاك می کنه و یه »
خانم منشی، یه سري مدارك رو آورده که فریبا امضا ش کنه . وقتی فریبا امضا کر د، منشی
می ره یرون و نظافت چی صورتش حالت موذیانه داره، بر می کرده طرف فریبا و یه خنده
« معنی دار می کنه. فریبا یه نگاه بهش می کنه و می گه
حسین آقا زودتر تمومش کن برو بیرون.
« حسین آقا می خنده و می گه »
خانم رئیس یه خبر خیلی خیلی خوب می خوام بهتون بدم!
فریبا : چه خبري؟!
حسین آقا : یه خبري که اگه بفهمین یه اضافه حقوق خوب بهم می دین!
فریبا : خب!
« حسین آقا می ره جلوي میز فریبا و با خنده می گه »
romangram.com | @romangram_com