#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_49
به زور نشوندنم تو مکاشین و هی زیر گوشم پچ پچ می کردن!
« یکی از پسرا یه چیزي آروم در گوشش می گه و که پسره با همون حالت می گه »
نه الحمدلله! یعنی زود خودمو از ماشین پرت کردم بیرون!
« بعد شروع می کنه به گریه کردن. پسرا که متاثر شده ، ازش می پرسن »
آخه چی ازت می خواستن؟!
پسره : به هواي اینکه می خواین منو برسونن سوارم کردن و ازم خواستگاري کردن!
پسرا یه نگاه به این پسر می کنن و یه نگاه به فریبا اینا و بعد یه مرتبه همگی می دوئن »
می رن جلوتر، تو خیابون، جلوي ماشین فریبا اینا، کنار خیابون، مثل مسافرا می ایستن و
« به فریبا اینا می گن
ببخشین، مستقیم می خوره؟
ببخشین، لطفا همین چهار بعدي؟
عذر می خوام، پاي من درد می کنه، اگه می شه دو قدم اون طرف تر!
« ماشین فریبا اینا گاز می ده و می ره »
همون روز داخل یه پارك
فریبا و شهره و مریم رو یه نیمکت نشستن و دارن با همدیگه حرف می زنن. روبروي »
فریبا، کمی اونطر تر، یه پسر جوون نشسته ولی پشت ش به فریبا ایناس. فریبا همونجور
« . که حرف می زنه، گاه گاهی م به پسره نگاه کی کنه
romangram.com | @romangram_com