#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_37
« یه لحظه سکوت بر قرار می شه و بعدش شایان می گه »
دیگه چیزي نگفت؟
« فریبرز یه نگاهی بهش می کنه و می خنده و می گه »
گوشتو بیار، در گوش ت بگم دیگه چیا می گفت!
« شایان بهش چپ چپ نگاه می کنه که فریبا می گه »
یه هفته که خیلی کمه!
فریبرز : حکم قابل استیناف نیس!
فریبا : تو یه هفته من چیکار کنم داداش؟!
« فریبرز در حالیکه داره سیگارش رو خاموش می کنه می گه »
والا شرایط با شرایط فرق می کنه ! اگه یه همچین ضرب العجلی به من می دادن، من همین
الان یه تک پا بلند می شدم می رفتم جلو یه دونه از این دانشگاه هاي آزاد، واحد
دخترونه! تعطیل شده نشده، از بین دویست سیصد نفر دختر، یه دونه شیذین و آبدار و
رسیده شو سوا می کردم و می ذاشتم تو پاکت و می آوردم خونه تحویل می دادم ! اما
وضع تو با من فرق می کنه ! من می تونم یه دختر دانشجو بگیرم اما تو نمی تونی یه پسر
دانشجو بگیري! سن ش به ازدواج نمی خوره!
« فریبا یه لحظه مکث می کنه و بعد می گه »
من اصلا فکر این مهلت کم رو نکرده بودم!
« فریبرز یه نگاه به فریبا و بعدش یه نگاه به شایان می کنه ومی گه »
romangram.com | @romangram_com