#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_34
من جاي مادر شمام!
« فریبرز یه قند ورمی داره و می گه »
چیزي از شما ندیدیم که کاري براتون بکنیم!
زن پدر : همین که بابا به این بداخلاقی رو براتون نگهداري می کنم بس نیس؟
« فریبرز نگاهش می کنه و می گه »
نیت!
« بعد مکث می کنه و می گه »
الان وقت شه که نیت تون رو نشون بدین!
زن پدر : اون وقت یه گوشه مال من می شه؟
فریبرز : دل ماها کثیر الاضلاع س! خیلی گوشه داره!
بعد یه لبخند بهش می زنه و سرشو می ندازه پاییت و فنجون چایی ش رو ور می داره . »
یه لحظه بعد صداي بز و بسته شدن در می آد.
« زن پدر رفته تو اتاق پدر فریبرز که باهاش حرف بزنه و راضی ش کنه
همون خون، دم در
فریبرز خوشحاله . داره خداحافظی م ی کنه و می ره . پدرش و زن پدرش دم در واستادن »
«
پدر فریبرز : اما یادت نره! فقط یه هفته! همین!
فریبرز یه سري تکون می ده و بعد به زن پدر نگاه می کنه و بهش می خنده . اونم بهش »
romangram.com | @romangram_com