#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_33
زن پدر : بابات که حالا نیس!
فریبرز یه سیگار ور می داره و با فندك خودش، سیگار زن پدرشمروشن می کنه و بعد »
« مال خودش رو روشن می کنه. زن پدرش می شینه و می گه
شد شماها یه گوشه این زندگی م بدین به من؟
فریبرز : شما یه گوشه ، بودین!
زن پدر : اون گوشه رو نمی گم! یه گوشه ي بار زندگی رو می خواستم!
فریبرز : همین یه خرده پیش می تونستین یه گوشه رم بگیرین!
زن پدر : اصلا حساببم نکردین ؟
« فریبرز دود سیگارش رو می ده بیرون و می گه »
از این حساب کتابا بلد نبودیم!
زن پدر : اگه حساب کتاب بلد بودین، این وقتا به دردتون می خوردم!
فریبرز : داره خودشو سبک می کنه! فریبا لجباز تر از اونه!
زن پدر : شد یه بار کاري بکنین که منم یه کوچولو احساس امنیت کنم؟
« فریبرز نگاهش می کنه »
زن پدر : منم یه زن بودم ! بدون حق انتخاب !بدون پشتوانه ! بدون امنیت ! با دو سه تا رقیب
قوي مثل شما!
فریبرز بازم نگاهش می کنه زن پدر قندون رو می گیره جلوش و یه لبخن می زنه و »
« می گه
romangram.com | @romangram_com