#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_28

پدر فریبرز : خب شکر خدا.
فریبرز : خیاي یه دنده س آ! اما بالا خره راضی شد.
پدر فریبرز : خب الحمدالله.
فریبرز : یعنی ...
پدر فریبز : اِ ...! خفه م کردي! هرچی بود راضی شد دیگه!
فریبرز : بعله! یعنی اولش ...
پدر فریبرز : بس می کنی یا نه؟!
فریبرز : می خوام بگم اولش ...
« پدر فریبرز با عصبانیت می گه »
بعله اولش لجباز و یه دنده بود اما بعدش راضی شد! درسته؟!
فریبرز : دقیقا! اول یه دنده و لجباز ، بعد راضی.
« پدر فریبرز چپ چپ نگاهش می کنه و زن پدرش یواش می خنده »
پدر فریبرز : پس امشب خواستگارا بیان؟!
فریبرز : می خوان بیان بیان، فدم شون سر چشم . می شینیم چایی و شیرینی و میوه می
خوریم و حرف می زنیم و سرمون گرم می شه ! اتفاقا خیلی م خوبه ! آدم دور هم جمع می
شه و چهار نفر رو می شناسه و ...
پدر فریبرز : یعنی چی؟!
فریبرز : یعنی اینکه مهمون حبیب خداس دیگه!

romangram.com | @romangram_com