#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_26

شایان : تو به عنوان یه انسان، یه آدم، الان می تونی تو همین اجتماع کوچیک، از آزادي
همونوع ت دفاع کنی ! چرا یه دختر، بخاطر دختر بودنش تو یه خانوداه، همیشه باید تحت
فرمان باشه . تحت فرمان پدر ! تحت فرمان برادر! حالا این برادر می تونه جاي اینکه
جلوش سد بشه، کمکش کنه!
« فریبرز یه خرده فکر می کنه و می گه »
گیرم من در این قفس رو وا کردم . این پرنده نمی تونه تو این هواي کثافت پرواز کنه !
جاش تو قفس امن تره! این آزادي به دردش نمی خوره!
شایان : تو کمکش کن . حالا یا می تونه از آزادیش استفاده بکنه یا نمی تونه ! اون دیگه به
خودش مربوطه!
فریبرز یه نگاه به شایان می کنه و بعد فنجون چایی ش رو ور میداره و شروع می کنه »
به خوردنم . فریبام با یه حالت تعجب از طرز فکر شاین، بهش نگاه می کنه . یه خورده بعد
« فریبرز می گه
بابامو چیکار کنم؟! گیرم من راضی شدم، اون چی؟
شایان : تو اگه راي ت باشه، همه رو می تونی راضی کنی ! پاشو ، پاشو برو یه تلفن بهش
بکن که پس فردا به وجدان حودت بدهکار نباشی!
فریبرز یه لحظه مکث می کنه و بعد همونجور که به حالت عصبانی از جاش بلند می »
« شه، می گه
تُف به گور به پدرِ هر چی دختر اختیار سرخورده ! حالا باید اون یکی اره بدیم، تیشه

romangram.com | @romangram_com