#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_23

آخه چه جوري برات بگم داداش! یعنی ازت خجالت می کشم!
فریبرز : قربون خواهرم برم که انقدر ماخود به حیاس ! واقعا باعث خوشحالی و افتخاره و
که تو امنقدر خجالتی هستی! اما ببین، اِنقَدرم شر م و حیا خوب نیسا!
تو به گور پدرت می خندي « همه می زنن زیر خنده و که یه دفعه فریبرز با داد می گه »
که می خواي این بلا ها رو رسما پسرا دربیاري ! حالا دیگه یه تک پام می خوایم از خونه
بیام بیرون، همه ش باید تن و بدن مون بلرزه که نکنه فلان دختره که خواستگارمونه، داره
پشت سرمون، سایه به سایه می آد که ببینه ما نجیبیم یا نا نجیب؟! تا حالا تو خیابونا با
مامورا قایم موشک بازي می کردیم، از حالا باید با دخترا بکنیم که نکنه بهمون یه وصله
بچسبونن! دوره آخر زمون شده واله!
« بر می گرده طرف شایان و می گه »
مجشم کن صبح از خونه می آي بیرون که بري خبرت سر کار . می رسی سر کوچه که
سوار تاکسی بشی که یه دفعه یه دختر از بغلت رد می شه و یه متلک بهت می گه و احیانا
یه وشگون م از پر و پات می گیره و اتفاقا یکی از دخترا محل م می بینه ! وا مصیبتا! مثل
توپ تو محل صدا می کنه که پسر فلانی م پالون ش کجه!
واي دیگه نمی تونیم سرمونو تو محل بلند کنیم ! باید شبو نه اسباب کشی کبنم و از محله
بذاریم بریم!
« شایان و فریبا و خان دایی می زنن زیر خنده. خان دایی به فریبا می گه »
آآآآآآآخهف ف ف ف ف ف ف ف ف فریبا با بابا با با با جو جو جو جو جو جو ...

romangram.com | @romangram_com