#خواستگاری_یا_انتخاب_پارت_22

فریبرز : ببین خان دایی، این دفعه سومه که جلسه رو ریختی بهم آ!
کبري خانم می ره که قاشق براش بیاره . فریبرز همونجور که داره چایی ش رو می »
« خوره به فریبا می گه
می فرمودین!
فریبا : منظورم اینه که من نمی هوام شوهر کنم! می خوام مرد بگیرم!
تا اینو فریبا می گه، چایی می جه تو گلوي فریبرز و فریبرزم پوف می کنه تو صورت »
خان دایی ! خان دایی م از هول ش فنجون چایی رو ول می ده رو شایان ! همگی یه مرتبه
« از جاشون می پرن! فریبرز با تعجب زیاد می گه
چی گفتی؟!
فریبا : چرا باید ما دخترا همیشه، نهایتا از بین سه چهار نفر، یکی رو انتخاب کنیم اما شما
مردا حق دارین از بین ایم همه دختر انتخاب داشته باشین؟! کی این حق رو از ما گرفته؟ !
من می خوام مرد زندگیم رو خودم انتخاب کنم ! مثلا برم تو خیابون و اگه از یه پسر
خوشم اومد ، راه بیافتم دنبالش و خونه شو یاد بگیرم و برم خواستگاریش ! مثلا از در و
همسایه، آدرس و نشونی یه پسر رو بگ یرم و برم دم خونه ش واستم و وقتی اومد بیرون،
تعقیبش کنم و اگه از رفتارش خوشم اومد، بگیرمش ! یا مثلا از دوستم بپرسم شهره تو، تو
فامیلاتون یه پسر خوب و نجیب سراغ نداري من بگیرمش؟!
فریبرز و شایان و خان دایی، همونجور مات واستادن و دارن به فریبا نگاه می کنن که »
« فریبا می گه

romangram.com | @romangram_com