#خانم_پرستار_پارت_65

نیشم را باز کردم.
_آره می دونم پرو ام.
_بگیر بخواب!
-)-5دقیقه بعد(
بیش از اندازه کلافه شده بودم.-ارشاد، خوابی؟
_ داشت، کم کم خوابم می برد.
-) -5دقیقه بعد(
-ارشاد، بیداری؟
ارشاد با صدایی که گیج خواب بود.
_هـــوم، نه! خوابم.
-) -5دقیقه بعد(
-ارشاد، بیداری؟
ناگهان از سر جایش بلند شد و فریادی کشید.
_ مـــــــــــگه، تـــــــو می زاری کپــــه مرگمـ رو بزارم!
بهتر بود دیگر حرفی نزنم، برای همین هم خودم را به خواب زدم.
-) -4ساعت بعد(
به هیچ وجه خوابم نمی برد
بلند داد زدم:
-ارشــــــــــاد خـــوابــــی؟
سیخ سر جاش نشست و خشمگین نگاهم کرد.
با حالتی زار داد زد:
_تو رو خدا دست از سرم بردار.
پشت چشمی نازک کردم.
-خــــو، باشه داد نزن دیگه.

romangram.com | @romangram_com