#خانم_پرستار_پارت_64

به طرف کاناپه رفتم، زیاد گرد و خاک نداشت؛ رویش دراز کشیدم اما هر چه کردم، خوابم نبرد.
-ارشاد؟
_ هـــوم؟
- بیداری؟
_نه خوابم. خو این چه سوالیه می پرسی دختر.؟
-بیخیال.
__ خوب حالا، چی کار داشتی؟
-خوابم نمی آد، حوصله ام سر رفت._حالا تو چه قابلمه ایی بوده؟
-چی!
_ می گم، حوصلت تو چه ظرفی بوده که سر رفته؟
مثل جت سر جایم، نشستم.
- اولین باره این حرف رو می شنوم. جالب بود هر کسی جای تو بود می گفت زیرش رو کم کن سر نره.
برای بار دوم، آرام خندید.
-به چه چیزایی، فکر می کنی جقله.
-من! وات؟ جقله؟
- حالا، از بحث دور نشیم.
_چه بحثی؟
-عـــه، سریدن حوصله دیگه.
ارشادخنده مسخره ای کرد.
_برات بندری برقصم؟
چشمکی زدم.
- اره برقص.
با تعجب نگاهی به صورتم انداخت.
_به خدا خیلی پرویی

romangram.com | @romangram_com