#خانم_پرستار_پارت_6

هر وقت خاله ساناز اینجا میاد با بابا تو اتاق می رن و از این کارا می کنن، چند تا خاله دیگه هم بود!
عصبانیتم دوچندان شده بود ولی تقصیر این بچه ها نبود، مقصر پدرشونه بلوغ جنسی زود رس جنسی گرفتن!
مثلا خواهر برادرن...
دستی به صورتم کشیدم و گفتم:
علی خجالت بکش، نازی خواهرته...
علی اخمی کرد.
ــ کی گفته نازی خواهرمه ؟ من با خواهرم از این کارا نمی کنم نازی دختر عمو ارشاده!
ابروهایم بالا پرید.
لباس های هر دو را تنشان کردم.
ـ علی ، بمون تو اتاقت و بیرون هم نیا]خطاب به نازی ادامه دادم[نازی، تو هم به اتاقت برو.
***
از کوکب مکان اتاق، بابای بچه ها را پرسیدم.
گویا اسمش آرش است.با شدت در زدم.
ــ بیا تو.
وارد اتاق شدم. اتاق شیکی بود، ولی سرتا سر خاکستری رنگ بود!
آرش روی صندلی که نشسته بود جابه جا شد.
ــ نیومده چی کار داری؟
دست هایم را مشت کردم و بعد از کشیدن یک نفس عمیق، شروع به صحبت کردم:
ــ شما مثلا پدر این بچه ها هستید.
یه تا ابروش رو بالا داد و با پوزخند گفت:
خوب؟
پوزخندش باعث شد هول کنم.
ـ خوب... چیزه... علی و نازی بلوغ فوق زود رس گرفتن!
با سرعت از روی صندلی بلند شد وبه طرفم امد.

romangram.com | @romangram_com