#خانم_کوچیک_پارت_7
بگیریم ننه اش مجبور شه بیاد بگیرتمون که بلکه از دستِ اینا خلاص شم.
فکرم پر کشید به گذشته به همون موقع ها که نمیدونستم دخترِ اینا نیستم وقتی که بچه بودم… من الیکا خسروی ام. البته اگه فاکتور بگیری
اینا پدر مادر واقعیم نباشن! ۱۹ سالمه از ده سالگی هم آموزش دیدم واسه جیب بری! اما هیچ وقت پامو بیشتر نذاشتم…
دیپلم ردی ام که همونم به ضرب و زورِ تک ماده بهش رسیدم. چشمام قهوه ایِ با موهای پر پشت فر خرمایی. چهره ام در کل بد نیس.
منو باش… الی به خدا دیوونه شدی کدوم احمقی میشینه مشخصات ظاهریشو واسه خودش تکرار میکنه که تو باشی؟! بد بخت اون رمان
پریشبیِ سوسولت کرد رفت… نه بابا احتمالا دارم اینا رو میگم بلکه اون پسر همسایه نظرش جلب شه کم که نیست از ۱۰ سالگی جیب بری
میکردم خودِ این یارو اوباما باید بیاد خواستگاریم پسر همسایه که سهلِ… آره والا نشستی اینجا با خودت کل کل میکنی همه میان خواستگاریت.
از رو پله ها بلند شدم. کی میشه کپه مرگمون و بذاریم که سریع تر فردا شه؟
ساعت تازه ۸ شبه! مرغم این ساعت نمیخوابه که من بخوام بخوابم. فردا رو چی کار کنم دیگه اون محله هم نمیشه رفت تابلو شدیم رفت
باو! سه روزِ پشتِ سرِ هم رفتم اون محل کافیه یه بار یکیشون شک کنه و تمام. بهتره برم یه محله تازه…
اه الی تو دوباره داری با خودت حرف میزنی پس فردا انگ دیوونگی میزنن بهت همون پسرِ همسایـِ…
دِ درد و پسرِ همسایه. مرض! کوفته! با خودت درگیری پیدا کردی الیِ بدبخت.
بیخیال بابا مرغ باشی بهتر از اینه که با خودت مشکل پیدا کنی.
********
ساعت نه صبح بود که با صدایِ جیغ و فریاد شهربانو و منوچهر از خواب پریدم.
-دِ لعنتیا مگه نمیدونید من میرم سرِ کار ببندید. اون حلقتونو بیشتر بخوابم دیگه. اه.
romangram.com | @romangram_com