#خانم_کوچیک_پارت_51

اما کجا میرفتم؟ یه نگاه کردم به ساعت که نشون میداد کم کم داره پنج می شه.

شاید می تونستم برم یتیم خونه.

شاید که نه حتما باید می رفتم تا این مرتیکه بره… تندی از جام بلند شدم و گفتم: وای دیدین چی شد شهربانو گفت برم کمکش من یادم

رفت بس که هم صحبتی با شما خوب بود.

آره جونِ خودم خیلی عالی بود تندی دویدم بیرون قبل از اینکه کسی بتونه جلو دارم باشه از خونه زدم بیرون.

آخیــــــــــــــــش آزادی. مثلِ این زندانیا شده بودم که از زندان در میان جلو زنده یه نفسِ عمیق می کشن بعد تازه می فهمن که نه آزادی

همچینم بوش خوب نیست فقط اسمش خوبه و از دور دیدنش.

البته بنده غلط کنم یه همچین فکری کنم تند دویدم و رفتم تو خیابون اصلی بیخیالِ مال دنیا واسه اولین بار تو عمرم طعمِ تاکسی سواری رو

چشیدم.

خدا رو شکر که کسی نیومد دنبالم خداروشکر که نمی دوستن من گوشی دارم.

تندی رفتم اون طرف و واسه اولین تاکسی که میومد دستمو بلند کردم: مستقیم؟

جلو پام زد رو ترمز. درِ عقب و باز کردم و خودم و انداختم توش: خانوم تا کجا میرین؟

در حالی که از اون همه هیجان یه کم نفس نفس میزدم گفتم: مسیرتون به راه آهن می خوره؟

مرد یه نگاه به سر و وضعم انداخت احتمالا می خواست ببینه پول دارم بهش بدم یا نه؟: آقا پولش هست بگین می خوره یا نه؟

مرد: دربست می خوره چرا نخوره؟

عجب دندون گردی بود این یکی حیف که عجله داشتم که…. اوه اوه آره خودِ منوچهرِ عوضی بود که با زیر شلواری داشت از کوچه میومد


romangram.com | @romangram_com