#خانم_کوچیک_پارت_47

_باباتم مثلِ خودته؟

فرهود: یعنی چی؟

_یعنی اونم دزدِ.

_آره اونم مثلِ منه اما اون از من بهترِ تو این کار.

سرم و به نشونه ی اینکه فهمیدم حرفشو تکون دادم ولی عمرا اگه یه کلوم فهمیده باشم. دوباره از این وایسادنا بی طاقت شدم: الان قرارِ

چی کار کنیم؟

فرهود: هیچی دیگه میریم تهران تا تو یه فرصتِ مناسبِ دیگه بتونم ازشون پس بگیرم. آخه بدبختیم اینجاست که حالا که تو این خونه نبود ِ

پس کدوم گوریه؟

_می گردی…

با سر تایید کرد: میگردیم.

نه این از رو نمیرفت: چرا من باید با تو بگردم؟

فرهود به راه افتاد در همون حال گفت: من خودمم نمی دونم بعد به تو توضیح بدم؟

تند تند پشتش راه افتادم: خب باید توضیح بدی دیگه. باید بفهمم چرا همش من و می کشونی دنبالِ خودت یا نه؟

برگشت سمتم: می دونی چرا؟ چون دزدی با معرفت تر از تو پیدا نکردم تویی که جونت و میذاری واسه کسی که نمی شناسیش واسه کسی

که می شناسی حاضری چی کار کنی؟

نفسم و حبس کردم: من واسه کسی که واسم ارزش قائل باشه همه کاری می کنم اما تو حتی به من نمی گی دنبالِ کی می گردی یا دنبالِ


romangram.com | @romangram_com