#خانم_کوچیک_پارت_44

********



: الی الی پا شو رسیدیم کرج.

چشمام و نیمه باز کردم: هوم؟

فرهود: میگم پا شو می خوایم پیاده شیم.

_اوهوم.

دوباره خواستم بخوابم که این دفعه به شدت تکونم داد که ۶ متر از جا پریدم. اخمو دنبالش راه افتادم که بریم همونجایی که اون می

خواست. رفتیم و با هم سوارِ ون هایی شدیم که وایساده بودن. با هم دیگه سوار شدیم سرجاهامون که نشستیم دوباره پرسیدنم گرفت: فرهود؟

فرهود: ای خدا باز این شروع کرد… درد فرهود جزِ جیگر بگیره این فرهود بگو چی میخوای؟

_چه قدر طول می کشه برسیم؟

فرهود: با یه بچه دو ساله می اومدم طاقتش از تو بیشتر بود خب یه دیقه وایسا رسیدیم میگم بهت.

_آهان.

اما بازم این پا اون پا می کردم که ازش سوالای بیشتر کنم. نه که فضول باشمــا. خدا شاهده نه فقط می خوام بدونم وگرنه اصلا مهم

نیست صد سال سیا می خوام ندونم.

با صدای راننده که گفت فلکه، فرهود اشاره کرد پیاده شم. وایسادم کنار تا فرهودم بیاد تا اومد تندی پرسیدم: رسیدیم؟ اینجاست؟

فرهود: دِ ببند الی بهت می گم پدرمو در آوردی از دمِ خونه!


romangram.com | @romangram_com