#خانم_کوچیک_پارت_37
ماشینشو از دور تشخیص دادم که میاد از پیاده رو به سمتِ ماشینش رفتم دقیق کنار پام وایساد در و باز کردم و خودم و انداختم توش یه
نگاه بهش انداختم: کجا میخوایم بریم؟
در حالی که دوباره به رو به روش نگاه می کرد گفت: میفهمی.
با بسته شدنِ درِ سمتِ من ماشین رو به راه انداخت … به سمتش برگشتم و در حالی که از فضولی میمردم گفتم: جدی نمیخوای بگی کدوم
گوری قرارِ بریم؟
فرهود: مگه مهمه؟
حالتِ تهدید آمیز به خودم گرفتم: ببین آقا پسر من تورو سر جمع بیست و چهار ساعت نیست که میشناسم باید بدونم چرا بهت اعتماد کردم
یا نه؟
فرهود: اون از بیشعوریته به من ربط پیدا نمیکنه.
_دِ ترمز بزن با هم بریم هر چی دلت میخواد داری میگیا! الان که دیگه کارِ من به تو گیر نیست، خدا رو شکر زود برعکس شد.
فرهود: میشه دوباره برعکسش کرد.
_ببین فرهود میشه من و تو عینِ دو تا آدمِ بالغ با هم حرف بزنیم؟
فرهود: فکر کنم میشه.
_پس بگو داریم کدوم گوری میریم؟
فرهود: کرج.
_هان؟ کرج میریم چه غلطی بکنیم من باید بیام چی کار؟
romangram.com | @romangram_com