#خانم_کوچیک_پارت_22
…
دختر: قرارمون یادت رفت؟ اذیت نکن دیگه یه بارِ خوشت نیومد دیگه نیا.
ای وای انگار قضیه داره ناموسی میشه! بازم خودم و نزدیک تر شدم که شاید حرفِ اون ور خطم بفهمم. اما دریغ از یه کلمه. فقط صدا
همین دختررو میشنیدم. آخرم بیخیالِ فضولی شدم و به بیرون نگاه کردم.. دوباره نگه داشت. تازه ایستگاه قیام بود! اه تو روح… مرده
زندش صلوات بفرستم حالا اگه میخواستم دیر برسم از مترو سریع تر میرفت.
بالاخره بعدِ کلی فس و فس گیر کردن و ترافیکایی که عمرا تو مسیر پیدا میشد رسیدم به خراسون. اتوبوس نگه داشت. تندی از اتوبوس
زدم بیرون و رفتم به تلفن عمومی که کمی پایین تر بود.
دوباره شماره اش رو گرفتم…
گوشی رو که برداشت، نه گذاشتم نه برداشتم گفتم: سلام من همونم که کیفتونو پیدا کرده.
این دفعه سریع جواب داد: بله من رسیدم شما کجایی؟
این دیگه چه قدر خنگ بود: تلفن عمومی کنارِ کافی شاپ.
فرهود:بله بله الان میام همونجا.
رفتم و یه گوشه وایسادم منتظرِ آقا. یه نگاهی هم به اطراف کردم… خدایی اینجا هم بد نبودا.. واسه دزدی مخصوصا از این جوون سوسولا
پر بود… همن جوجه تیغایی پرافاده.. میشد با یه حرکت زد و اسکلشون کرد و جیبشون و زد…
غلط نکن الی باز می خوای گیر بیفتی؟ صدای یه مرد منو از عالمِ هپروت کشید بیرون: ببخشید…
یه نگاه بهش کردم خودش بود تازه فهمیدم چه غلطی کردم زرد کردم خفن و حس کردم الانِ که سکته کنم.
romangram.com | @romangram_com