#خانم_کوچیک_پارت_2
پاکی روح و دلم را دیدی
هق هق اشک غمم بشنیدی
خنده کن بر دل آزرده ی من
خنده کن بر دل دل مرده ی من
حال من خسته شدم از این همه دلتنگی ها
از همه سردی و از این همه دل سنگی ها
ای تو ای سنگ صبور دگران
سخنی می گویم با تو گران
بیزار شدم از تو و از هرچه به تو میرسدش
بیزار شدم....
فصل اول: بیزار
در حالی که به دیوار تکیه داده بودم، با دستم شروع کردم به ضرب گرفتن، این دفعه برعکس ضرب المثل، از همه صدا درمی اومد الا
دیوار! پیاده رو مثلِ همیشه پر رفت و آمد بود.
اصلا واسه همین بود اینجا خوشم می اومد. کسی به کسی نبود! والا! آهان خودشه بالاخره اومد. یارو اصلِ سوژس. صاف وایسادم…
دستی به مانتو کشیدم… کمی چروک شده بود… اما کاچی بعض هیچی… سعی کردم با کشیدن کمی صافش کنم… و بعد مماس باهاش راه رفتم.
تا بهش رسیدم خودم رو محکم کوبیدم بهش: خانوم حواست کجاست؟
romangram.com | @romangram_com