#خانم_کوچیک_پارت_19
بازم قدمامو هماهنگ کردم کنارِ جوی آب و بی حواس شروع کردم به شمردن یک دو سه چهار…
چرا این قدما تموم نمیشه؟ ده یازده دوازده….
کلِ زندگیم اگه قدمامو میشماردم به چند میرسید؟بیست و هفت بیست و هشت…
از همون بچگی الان به میلیار رسیده بود اه چه زیاد نمردی و تو یه چی پولدار شدی الی.
هر چی باشه اونا که پول ندارن تو این ضمینه پولدار ترن آخه یه سریا پولِ همین اتوبوسارم ندارن: سی و یک، سی و دو…
به چیا که فکر میکنی الی یکی توی مخِ تورو نگاه میکرد میدید که تار عنکبوت بسته بس که فکرا مزخرف میکنی.
چشمم خورد به تلفن عمومیِ اون ورِ خیابون یه نگاه این ور یه نگاه اونور پاشدم رفتم دمِ تلفن.
کارت تلفنمو برداشتم و کردم تو حلقِ دستگاه. کیفِ پول و برداشتم و یه نگاه بهش انداختم بالاخره شماره رو پیدا کردم یه نگاه به کارت ملی
کردم و بعد شماره رو گرفتم با سومین بوق تلفن برداشت: بله بفرمایید؟
_سلام آقای فرهود نیکنام؟ …
با سومین بوق برداشت: بله بفرمایید.
گوشی از دستم ولو شد، از سیمش گرفتم و گذاشتم سر جاش! خودم از این عکس العملم کپ کردم. خاک تو سرت الی. یعنی تو انقده
ضعیفی. زود باش یه بار دیگه شماره رو بگیر محکم باهاش حرف بزن. آره دختر!
یه بار دیگه شماره رو گرفتم. این بار بعد از دو بوق گوشی برداشته شد:
– بله بفرمایید.
سعی کردم آروم باشم.
romangram.com | @romangram_com