#خانم_کوچیک_پارت_16
بررسیش قرار دادم:خب حالا انگار چی هست؟ یه دو تا بشقاب شکسته این حرفارو داره؟
یه نگاه از اون نگاه خطرناکا بهم کرد و با حالتی جیغ مانند گفت: ناراحتی؟ آره؟ هرُی بیرون بربر خانوم مگه به زور نگهت داشتم؟
بی خیال شدم که بهش جواب بدم یکی من می گفتم یکی اون دعوا می شد اونم که مسن احترامش بر من واجب حتی یه لحظه هم شک نکن
که ترسیده باشم همین سرپناه هم از دست بدما ابدا” واسه من چیزی که ریخته خونه اس فقط من دلم نمیاد اینا رو تنها بذارم!
بعد از در آوردن آخرین لباسِ تنم که قابلِ در آوردن بود رفتم و کنار بقیه نشستم کنارِ سفره ی کوچیکمون.
به به ناهار مثلِ روزایی که عیون بودیم آبگوشت! من نظرم عوض شد من اگه از این جا نمیرم واسه خاطرِ همین آبگوشتِ، کلِ دنیا یه
طرف این آبگوشت یه طرف.
******
ای خدا دوباره این فضولی اومد سرم نمی دونم چرا دلم می خواست یه بار دیگه اون کیف صبحیه رو یه چکِ اساسی بکنم!
دوباره کارتِ ملی ۵ تا تراول که الان فقط ۳ تاش مونده بود یه شماره تلفن که فکر کنم یارو خل بوده همین جوری گذاشته تو کیفش در
آخر یه بلیط…
ای وای بیچاره با هواپیما میخواسته بره دَدَر زدم عیشش و نا عیش کردما ببین چه دخترِ بدی شدی الی!
مدارک و برگردوندم سرِ جاش.
به تو چه دختر تو فقط قرارِ پولارو نوشِ جون کنیا همین.
اه اما اگه بخواد یه جایی بره که براش مهم باشه چی؟ اه به تو چه؟ فوقش یه بلیط دیگه میخره دیگه اون که یه بار انقدر پولداره خودت
برو تا تهش حتما پولش از پارو میره بالا تو فقط قرار اون پولا رو خرج کنی.
romangram.com | @romangram_com