#خانم_کوچیک_پارت_13
دلش میخواد دیر برم که دیگه راهم نده تو خونه اما بهتر اگه دیگه اونجا نرم از دستِ امر و نهیاشون راحت میشم اما آخه کجا رو دارم که
برم؟!؟
خاک تو سرت الی که خیلی بدبختی؟ نمیدونی ننه بابات کین؟ چرا گذاشتنت سرِ راه تنها چیزی که میدونی اسمتِ که به خانواده های با کلاس
میخوره آخه تورو چه به کلاس الی خانم؟
در حالی که راه میرفتم و با خودم فکر میکردم با پا هم قوطیِ بیچاره ای که جلوم افتاده بود و قل میدادم.
خیلی خواستم از طریقِ این شیر خوارگاه به پدر و مادرم برسم اما هیچی به هیچی خب اگه هم می رسیدم تنها کاری که ازم بر میومد این
بود که یه تف بندازم تو صورتشون که نوزاد و اونجوری ول نکنن!
اه توله سگا نشد من به یادِ اونا عصبی نشم اگه مرده باشنم تا الان کلی نفرین به جونشون خریدم!
والا مگه دستِ من بود که خونه ی شهربانو و منوچهرِ معتاد باشم؟ تازه کیه که بدش بیاد بابا ننه اش نازشو بکشن کیه که دوست نداشته
باشه یه خونه درست حسابی داشته باشه؟
نه الی تو دوباره رفتی تو اون خراب شده و محله های بالا هوا برت داشته. خفه دیگه زیادی زر زرات داره تو گوشم می شنوم… دوباره
همون محله قدیمی خودمون حتی اینجا هم واقعا محله ام نبود من کی بودم؟؟
اصلا اهمیتی داشت؟!؟
نه جز برا خودم اهمیتی نداشت با یه لگد محکم درِ پوسیدمونو باز کردم از همونجا صدای دادِ شهربانو بلند شد.
بیشین بینیم باو انگار خونشون قصرِ یه خط به درشون انداختم باو اینا دیگه کین اصلا؟
رفتم سرِ حوض دستمو شستم که با دستِ کثیف نرم تو خونه خواستم برم تو که دلم ناجور هوسِ سیگار کرد. حوصله صدا شهر بانو هم
romangram.com | @romangram_com