#خانه_وحشت_پارت_52
بعداز دوش گرفتن اومدم اتاقم،فکر عماد گیجم کرده بود.اینکه باکی داشت صحبت میکرد برام سوال بود.گوشی دستش نبود هندزفری هم نداشت،به گوشه ای نگاه میکردوحرف میزد اما هیچ صدایی از مقابلش نشنیدم.چطور ممکنه آدم با یه جای خالی حرف بزنه.مطمئن بودم درمورد ترانه حرف میزد وکسی که اینجا همه رو اذیت میکنه به گفته ی حسام جنه.پس یعنی اون داشت با.... باترس سرجام نشستم.نه امکان نداره خیالاتی شدم.چطور ممکنه انقدرراحت با جن حرف بزنه؟امکان نداره.اگه روح باشه چی؟نه خل شدی رویا روح مگه حرف میزنه؟نمیدونم اوووففف گیج شدم چرا؟
انقدرباخودم فکرکردم تاخوابم برد.
ـ راوی
بعداز رفتن دخترا،عماد خیلی تلاش کرد ذهنیت حسام و رامین رو نسبت به دخترامنفی کنه اما موفق نشد.حس میکرد نیروی قدرتمندتری هم وجودداره که اجازه نمیده اینکارانجام بشه اما چه نیرویی؟
به دوستانش کمک کرد که وسیله هارو جمع کنن.
توضیحاتی درمورد عماد:
عماد پدرش جن ومادرش انسان بود،شکل ظاهریش انسانه اما باطنش جنه و میتونه هرکاری رو انجام بده.
بعداز جمع کردن وسیله ها هرسه نفر نشستن توماشین وحرکت کردن.توی راه هم عماد هرتلاشی برای منفی کردن ذهن پسراداشت بی نتیجه بود.مدام فکرمیکرد چه نیرویی انقدرقدرت داره؟
حسام هردو روبه خونه هاشون رسوندو خودشم به خونه رفت.بعدازدوش گرفتن خودشو روی مبل انداخت و تلویزیونو روشن کرد.اما فکرش آزادنبود،فکراینکه اگردوباره اتفاقی برای شیدابیفته راحتش نمیذاشت.هرچه تلاش کرد اون سه دخترمغرورو راضی کنه خونشونو عوض کنن بی نتیجه بود.حالاکه فهمیده بود چی اذیتشون میکرد خواب وخوراک نداشت.یادحرف ترانه افتاد که گفته بود:ما هممون نفرین شدیم رفتن ازاینجا چیزیو عوض نمیکنه.
چطورفهمیده نفرین شدن؟چرا نمیخواست برام توضیح بده؟اونادارن اذیتشون میکنن پس چطور ممکنه اطلاعاتی هم بهشون بدن؟باید بگردم دنبال یه آدم مطمئن تابفهمم قضیه چیه؟
فکرای منفی اذیتش میکردن تصمیم گرفت بره باشگاه وباورزش کمی فکرشو آزاد کنه.
عماد بعداز عوض کردن لباسش به اتاق پدرش رفت.بوی عطر مادرش همیشه توی اون اتاق بودو بهش آرامش میداد.وقتی ۱۰ سالش بود مادرش بخاطر سرطان نتونست دووم بیاره و مرد.عماد همیشه پدرشو مقصرمیدونست که چراهیچ کمکی به مادرش نکرد و هیچ کدوم ازدلایل پدرشو باورنمیکرد.پدرش مشغول خوندن دعابود.
ـ پدر
romangram.com | @romangram_com