#خانه_وحشت_پارت_41


حسام ـ بهتون گفتم این خونه امن نیست اینم عاقبتش.

رویا ـ میشه درست توضیح بدین که ماهم بفهمیم؟

حسام ـ این خونه جن داره

دست تو جیبش کردو چندتا زیورآلات شیدارو انداخت رومیز.

جن؟؟؟نه چرا اینجا؟چرااین خونه؟نه باورم نمیشه.اصلا جن کجا بود؟همش دروغه مطمئنم.

ـ آقا حسام این چیزا واقعیت نداره.

به شیدااشاره کرد

حسام ـ دوستتو ببین.چرااینطوری شده؟ها؟

ـ نمیدونم!

دوباره اون صدا تو گوشم تکرارشد.یعنی این خونه واقعا جن داره؟نمیتونم باورکنم.

حسام ـ من براتون میگردم دنبال خونه هرچه زودتراینجارو ترک کنین بهتره.

رامین بانگرانی نگاهم میکرد.نزدیکم ایستاد


romangram.com | @romangram_com