#خانه_وحشت_پارت_37


ـ شیدا..شیدا کجایی؟

انگارصدامو نمیشنید دستامو روبه روم عمودکردم که اگربه جایی رسیدم اول تشخیص بدم چیه دستم به دیوار خورد از چوب سردش فهمیدم دستمو روش نگه داشتمو ادامه دادم به صدای حسام نزدیک میشدم ادامه دادم تااینکه جلوی دستام خالی شد فهمیدم رسیدم به اتاق رفتم جلو و بلند داد زدم

ـ حســـــــااااااام

صداشون قطع شد

حسام ـ تو چرااومدی اینجا؟

ـ اینجا چه خبره؟

حسام ـ برو بیرون الان ماهم میایم.

ـ آخه من جایی رونمیبینم همه جاتاریکه.

متوجه نوری ازروی زمین شدم.گوشیش پایین افتاده بود برداشت و به سمت خودش گرفت

حسام ـ میبینی؟

ـ آره

حسام ـ همونجا بایست باهم میریم


romangram.com | @romangram_com