#خانه_وحشت_پارت_31
سرشو به علامت مثبت تکون داد
ـ به این ترانم باید تذکربدم،چه گیری افتادما.
شیداـ ماگیرافتادیم ازدست تو بااین اخلاقای پسرونت،ایش.
ـ ترانه
ازوقتی رامین اومده همش زیرچشمی نگام میکنه،ای ذلیل بمیری،ای کفنت کنم ایشالا،ای خدااون چشای عسلیتو ازکاسه دربیاره،بیشعورپررو،شیطونه میگه بزنم ازوسط نصفش کنم.یه چشم غره ی توپ وخفن براش رفتم ولی حساب کاردستش نیومد.به این رویای میرغضب اینطوری نگاه کنم میفهمه آدم میشه.این بز درست نمیشه چرا؟
اون تاهم که معلوم نیست چی میگن،نمیگن منو پیش دوتادراکولا تنهام میزارن میخورنم یوقت.حسام که متوجه زیر چشمیای رفیقش و عذاب من شد نجاتم دادو هواسشو پرت کرد
حسام ـ حالا حتما بایدبرم بیمارستان؟
دیدم مثل چی زل زده به من،ذلیل نمیری پررو.
ـ آقارامین شنیدین؟
تازه به خودش اومد
رامین ـ ها..؟!
سرشو پایین گرفت
romangram.com | @romangram_com