#خانه_وحشت_پارت_25
روبه حسام گفت
رویاـ این کارا چه معنی میده؟چرااذیتش میکنین؟
حسام دوباره عصبانی شد
حسام ـ لطفا برام توضیح بدین چی شده؟کی شیدارو اذیت کرده؟من اینکارونکردم.اصلا چطوراذیتش کردن ومن متوجه نشدم؟
رویاـ یعنی واقعا نمیدونین؟
حسام ـ به مولا قسم اگه چیزی بدونم.
ـ شیدا
حرفاشو باورکردیم و تعارفش کردیم به پذیرایی تابشینه،ماهم روبروش نشستیم.اول تران و رویا رو که تاحالا معرفیشون نکرده بودم بهش معرفی کردم بعدم همه چیزو تعریف کردم.حسام حسابی گیج شده بود وباناراحتی نگاهم میکرد.نکنه فکرکنه دیوونه شدم؟
حسام ـ شیدا؟
ـ بله؟
صداش ناراحت بود؟
حسام ـ من هرکاری لازم باشه انجام میدم که تو درآسایش باشی،مطمئن باش.
به چشماش نگاه کردم نمیفهمیدم چی تو چشماشه؟ناراحتی،نگرانی،محبت،علاقه همه چیز توش پیدابود.ناگهان چشماش به سمت آشپزخونه که پشتم بود چرخید.بااخم گفت:
romangram.com | @romangram_com