#خان_پارت_30

چهرهی گلبانو درهم شد. من هم وحشت داشتم از بخیه خوردن زخمم توسط یک
آدم ناوارد.
کنارم لب تشک نشست و سوزن رو روی آتش فانوس گذاشت.
قبل از اینکه علیرضا سوالی بپرسه، خودش گفت:
-باید ضد عفونی شه تا خدای نکرده زخم رو عفونی نکنه.
کسی حرفی نزد. اونم وقتی سوزن حسابی سرخ شد، به کمک پر چارقدش بیرون
آورد، نخ کرد و آمادهی بخیه زدن شد.
آستین بلوز تیکه پاره شدهم رو علیرضا بالا زد. خودم که جرئت نگاه کردن به
زخمم رو نداشتم ولی وقتی گلبانو چشمش به زخم خورد، مثل آدمهای جن زده
عقب پرید:
-خدایا توبه! این دیگه چه زخمیه؟
علیرضا خونسرد پاسخ داد:
-گرگ بهش حمله کرد. نرسیده بودم الان باید از داخل مدفوع گرگ جمعش
میکردیم! بره خدا رو شکر کنه که نصف شبی خوابم نبرد و به سرم زد برم
بیرون یکم بگردم و هوا بخورم!
انگار نه انگار یک انسانم! جوری ازم حرف میزد که حتی خودم حالم از خودم
بهم میخورد.
گلبانو محتاطانه گفت:
-درد بخیه زدن زیاده!
باز هم لحنش خونسرد بود. جوری که انگار راجعبه موجود بیارزشی حرف
میزنه:
-تو دهنش یک تیکه چوبی پارچهای چیزی بذار تا صداش کرت نکنه!

romangram.com | @romangram_com