#خان_پارت_18
کباب گوشت بود با پلو زعفرونی. بوش تو مشامم پیچیده بود و حالم رو دگرگون
کرده بود.
یکی از دخترها که چشمش به من بود، از گلبانو پرسید:
-این خدمتکار جدیده؟
گلبانو شونههاشو از سر ندونستن بالا انداخت:
-والا خبر ندارم. تو هم نمیخواد فضولی کن زیور خانم، شامت رو بخور.
زیور پست چشمی نازک کرد ولی دختر دومی لبخندی بهم زد و گفت:
-فکر نکنم از اهالی اینجا باشی نه؟
سرم رو به طرفین چرخوندم:
-نه. دختر ده بالام.
-اسم من نقرهست، اسم تو چیه؟
-پریماه.
لبخندش جون گرفت:
-خوشوقتم پریماه جان.
زمزمه کردم:
-همچنین.
به کنارش اشاره کرد:
-بیا شام بخوریم. مطمئنم گرسنهای.
قاروقور شکمم نشون از گرسنگیم میداد، ولی بیمیلیم مانع این میشد که دست
دراز کنم و قاشقی از اون غذای خوش آب و رنگ دهنم بذارم.
با بیحالی زمزمه کردم:
-میل ندارم. شما بخورید، نوش جونتون.
romangram.com | @romangram_com