#خان_پارت_14

خیره تو چشمهای مملو از نفرتش زمزمه کردم:
-ده بالا.
با غیظ چنگی به روسریم زد و منو کمی از زمین جدا کرد:
-بهخاطر تو، بهخاطر تو اون اومد سروقت زن من. چون تو باهاش نبودی چون
تو...
تند تند تکان دام:
-بدبختم کردی عوضی، بیچارهم کردی حروم لقمه! تو میدونی من چقدر عاشق
زن بودم؟ میدونی یا نه؟
چنگی به مچ دستش زدم:
-به من چه؟ گناه من چیه؟ زن تو اگه عاشقت بود بهت خیانت نمیکرد. چوپون
گلهی پدرت رو به تو ترجیح نمیداد...
سیلیش من رو ساکت کرد.
-خفه شو، خفه شو وگرنه میکشمت. عین شوهر حرومیت میکشمت و جسدت
رو نیست و نابود میکنم.
من رو بیشتر بالا کشید. رخ به رخ هم خیره توی چشمام غرید:
-اگه عاقل باشی روی اعصاب من نمیری. وقتی تونستم دوتا حرومزاده رو
بکشم، کشتن تو یکی برام کاری نداره. پس خفه شو، خفه شو و نذار کاری کنم که
بعداً هم خودم پشیمون شم، هم ردی از تو نمونه.
بهطور ناگهانی ولم کرد. به پشت روی زمین افتادم و نفس حبس شده توی سینهم
رو با هقهق بیرون دادم.
صورتش از خشم به کبودی میزد. انگشت اشارهش رو تهدیدوار مقابلم تکون داد
و گفت:

romangram.com | @romangram_com