#خان_پارت_11
-خوب بعدش چی شد؟ معشوقهش کی بود؟ اون چی شد؟
آهی کشید و سرش رو پایین انداخت:
-چوپان خان، هادی که اونم... کشته شد!
جیغ زدم:
-چی؟
یک دستش رو روی دهنم و دست دیگهش رو روی کتفم گذاشت و فشرد:
-بشین خانم جان تو رو خدا بشین و آروم باش. صدای جیغ و دادت به گوش خان
برسه، داغ تازهش رو تازهتر میکنه.
اشکم بیاجازه روی گونهام چکید:
-دروغه، به خدا دروغه. هادی همچین آدمی نیست.
آهی کشید:
-هست، یعنی بود و...
نفس در سینهام حبس شد:
-یعنی چی بود؟
اخم ظریفی بین دو ابرویش را پیوند زد.
جیغ زدم:
-یعنی چی بود؟
-متأسفانه خان... انتقامش رو گرفت.
مات به او زل زدم؛ سرش رو پایین انداخت و آهی کشید:
-هادی بد کرد. علیرضا خان هواش رو داشت ولی اون...
صدای باز شدن در، حرفش رو نیمه گذاشت. به چهارچوب در که علیرضا در آن
ایستاده بود، زل زدم؛ حال و روزش آشفته بود. موهاش پریشون روی پیشونیش
romangram.com | @romangram_com