#کسی_پشت_سرم_آب_نریخت_پارت_66


مادر يخ كرد . فريبرز از پله هاي دادگاه پايين رفت مادر آقاي اديبي را خطاب قرار داد ." آقاي اديبي با او صحبت كنيد كه از حكم تخليه استفاده نكند . ما نميتوانيم به اين سرعت خانه پدري مان را ترك كنيم . اصلا فكر كند به ما اجاره داده است ! سر ماه اجاره اش را پرداخت مي كنيم ."

" ببينيد خانم ستايش آقاي بهتاش از برخورد و رفتار شما بسيار ناراحت است و مي خواهد تلافي كند. با او صحبت مي كنم ولي قول نمي دهم كه قبول كند ."

آقاي وكيل با عذر خواهي خداحافظي كرد و رفت . مادر گريه ميكرد.

" يعني امكان دارد ما را از خانه بيندازد بيرون ؟"

مطمئن بودم خاله رويا به حرفي كه ميزند ايمان ندارد .:" نه خواهر ! هيچ غلطي نميتواند بكند . مگر شهر هرت است ."

آرمينا بر خلاف مادرش گفت :"با حكم تخليه اي كه دارد هر زمان كه اراده كند مي تواند اسباب و اثاثيه تان را بيرون بريزد."

خاله رويا به او پريد:" تو خفه شو آرمينا ."

خاله رويا كلاس و فرهنگش گل كرده بود :" پسره دهاتي معلوم نيست از كدام پشت كوهي آمده كه حالا شده صاحب يك ساختمان سه طبقه در بهترين جاي تهران ..."

آرمينا دوباره توي ذوقش زد ." شانس كه دهاتي و شهري سرش نمي شود ."



پدر پس از شنيدن حرفهايمادر به پشتي صندلي تكيه داد و گفت :" خوب عاقبت از داماد سرخانه بودن نجات پيدا كرديم ."

مادر كه حوصله شوخي نداشت با اخم گفت :"به جاي هم فكري با من زخم زبان مي زني ؟"

" چه كاري از دست من ساخته است اگر اين برادر زاده ناتني شما الان با دو تا ماموربه در خانه بيايد ما چه كار كنيم ؟"


romangram.com | @romangram_com