#کسی_پشت_سرم_آب_نریخت_پارت_43
نگاهم مسير نگاهش را دنبال كرد . چيز غير عادي در رفتار آنها نديدم.بوي الكل و دود سيگار
فضاي اتاق را مسموم كرده بود.
_برديا برويم بيرون!اينجا دارم خفه مي شوم.
_البته عزيزم كمي قدم زدن سر حالمان مي كند .
هنوز جوابش را نداده بودم كه برديا به طرز وحشتناكي آن جوان را زير مشت و لگد هاي خود ش
غرق در خون كرد. هيچ كس نتوانست مانع از اين رفتار جنون آميز برديا شود.چشمانش دو كاسه
خون بود.وقتي خسته شد دست از زدن كشيد . از نفس افتاده بود . من سرا پا وحشت و ترس
romangram.com | @romangram_com